زرتشت رحیمی: پرندگان مخوفی که فضای تعدادی از تابلوهای او را احاطه کردهاند آنطور که میگویند کرکسهایی هستند سخت و سنگی. در این تابلوی بهخصوص به نام «عقاب کور» پرنده، بدون چشم تصویر شده است. نمیبیند اما بر فراز لانهاش مراقب تخمهایش است به حال انتظار. تابلو از خاکستریها اشباع شده است. حس مادرانهی عقاب جای خود را به تصویری از حیات مکانیکی و پیوسته و از سر اجبار زنده بودن میدهد. پرندهی کور استعارهای از رفتار عمدتاً غریزی انسان است، گرچه پرنده آزاد است ما آن را در قفس احساس میکنیم (ببینید چهطور گوشههای بستهی قاب به او فشار میآورد). انگار مردد است که اگر تخمها جوجه شوند جایی برای زندگی باقی نماند. حتا لانهی کوچکاش هم همچون ماری به دور زندگیاش پیچیده. آسمان هم خفه و تاریک است: وهمی که محصص در روند زندگیاش احساس کرده بود؛ زندگی شهری و انبوهی از کرکسهای تنها. حال تلخیاش را به زندگی تعمیم میدهد: پرندههایی که او میکشد همان قاتلان صبوری هستند که تا آخرین لحظهی ویرانیاش منتظرند—سنگین و ساکت—و پس از او به سکوت و سکون مرگاش هجوم میبرند. این بار نه برای بلعیدن و زدودناش از پایستگی و حیات بلکه برای خواندناش به بودن و دیده شدن. اکنون آثار کسی که هیچگاه نخواست میانمان باشد سنگین و سخت در میانمان نشستهاند…